کد مطلب:162502 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:157

غالب دهلوی
میرزا اسدالله خان نجم الدوله دبیرالملك متخلص به «غالب» بن عبدالله بیگ خان شاعر و نویسنده و محقق مسلمان هندی، اصل او از توران است. نیاكان او ترك ایبك بوده اند و جدش در زمان شاه عالم به دهلی هجرت كرد.

اسدالله در پنج سالگی پدر خود را از دست داد و تحت حمایت عم خود نصرالله بیگ خان صوبه دار آگره قرار گرفت. پس از مرگ وی برای غالب كه آن زمان نه ساله بود از طرف پادشاه دهلی مقرری ماهیانه ای تعیین شد. در سال 1847 م. واجد علی شاه در پاداش اشعار غالب، قراردادی با او منعقد كرد و مقرری سالیانه برای او معین كرد و نواب رامپور چون شهرت شاعر را شنید در مقابل اشعار او در سال 1859 م. حقوق ماهیانه برایش مقرر كرد. غالب پس از مدتی اندك اقامت در رامپور به دهلی بازگشت و به سن 73 سالگی به سال 1285ه.ق. درگذشت و در جوار بقعه ی خواجه نظام الدین اولیا به خاك سپرده شد.

غالب هنوز دروه ی تحصیل خود را به پایان نرسانده بود كه شعر گفتن آغاز كرد. ولی هنر واقعی شعر او پس از شورش عظیم سال 1857 م. به ظهور پیوست. وی پیشرو سبك نو در شعر اردوست و نخستین شاعری است كه عقاید و نظرات فلسفی را در شعر اردو وارد كرده است. او را پدر شعر اردو می نامند. غالب در اشعار فارسی شیوه ی شاعران سبك هندی را تتبع می كرده. وی معاصر بابریان بود و در مدح آخرین پادشاه این سلسله، بهادر شاه دوم چند قصیده گفته. وی كتبی هم به نثر دارد كه از آن جمله است: «قاطع برهان» كه انتقادی است تند بر برهان قاطع. این كتاب موجب غوغایی عظیم بین محققان هند شد. [1] .




ای كج اندیشه فلك، حرمت دین بایستی

علم شاه نگون شد، نه چنین بایستی



تا چه افتاد كه بر نیزه سرش گردانند؟

عزت شاه شهیدان به ازین بایستی



حیف باشد كه فتد خسته ز توسن بر خاك

آن كه جولانگه او عرش برین بایستی



حیف باشد كه ز اعدا نم آبی طلبد

آن كه سایل به درش روح امین بایستی



ایهاالقوم تنزل بود، ارخود گویم

میهمان بی خطر از خنجر كین بایستی



سخن این است كه در راه حسین بن علی

پویه از روی حقیقت ز جبین بایستی



چشم بد دور، به هنگام تماشای رخش

رو نما سلطنت روی زمین بایستی



به اسیران ستمدیده پس از قتل حسین

دل نرم و منش مهر گزین بایستی



چه ستیزم به قضا؟ ور نه بگویم غالب

علم شاه نگون شد، نه چنین بایستی



وقت است كه در پیچ و خم نوحه سرایی

سوزد ز نفس نوحه گر از تلخ نوایی



وقت است كه در سینه زنی آل عبا را

سر پنجه حنایی شود و رنگ هوایی



وقت است كه جبریل ز بی مایگی درد

غم را ز دل فاطمه خواهد به گدایی



وقت است كه آن پردگیان كز ره تعظیم

بر درگهشان كرده فلك ناصیه سایی



از خیمه ی آتش زده عریان به درآیند

چون شعله دخان بر سرشان كرده ردایی



جانها همه فرسوده ی تشویش اسیری

دلها همه خون گشته ی اندوه رهایی



ای چرخ چو آن شد، دگر از بهر چه گردی؟

ای خاك چو این شد، دگر آسوده چرایی؟



خون گرد و فرو ریز اگر صاحب دردی

برخیز و به خون غلت، گر از اهل وفایی



تنهاست حسین بن علی در صف اعدا

اكبر تو كجا رفتی و عباس كجایی؟



توقیع شهادت كه پیمبر ز خدا داشت

از خون حسین بن علی یافت روایی



فریاد از آن حامل منشور امانت

فریاد از آن نسخه ی اسرار خدایی



فریاد از آن زاری و خونابه فشانی

فریاد از آن خواری و بی برگ و نوایی



غالب جگری خون كن و از دیده فرو ریز

گر روی شناس غم شاه شهدایی





[1] خلاصه از فرهنگ معين.